هديه

ديشب تا پاسي از شب گذشته بيدار بودم هديه اي كوچك را براي دوستي بزرگ آماده مي كردم هزاران بار صورتش لبخندش و حرفهايش را هنگامي كه هديه را بگيرد در سرم تكرار كردم و به خلسه رفتم
صبح است دوستم خنديد و سپاسگزاري كرد اما نه انطور كه من مي خواستم در دل گريستم

(1) خلوتم را پر کن

... Anonymous Anonymous

سالومه گرامی سلام.
اتفاقی که در اورکات گذارم به خانه ی تو افتاد دیدم که بر تردیدها غلبه کرده ای و تصمیم به نوشتن روی نت کرده ای. لینک وبلاگت را در وبلاگم خواهم گذاشت.
شاد و پیروز باشی
پویا

Saturday, November 06, 2004 6:47:00 PM 


Post a Comment   <<دنیای من