تهوع

سرگيجه و تهوع شديدي دارم -
شايد مسموم شدي-
آره شايد-
غذاي بد خوردي-
نه-
پس شايد ويروسيه-
آره شايد-
مي خواي ببرمت دكتر-
نه-
پس مي خواي چكار كني-
فرار-
چرا مزخرف ميگي؟ از بيماري كه نميشه فرار كرد-
مي دونم-
پس چرت نگو، پاشو ببرمت دكتر-
نمي خوام-
چرا لج مي كني-
ميشه تنهام بذاري-
نه تو الان حال خودت نيستي نمي فهمي چي ميگي-
خواهش مي كنم-
نه بايد پاشي بريم دكتر رنگ به صورت نداري -
خوب ميشم، قول مي دم خواهش مي كنم برو-
باشه مي رم، تو هميشه همينجور بودي ، واسه همينه كه تنهايي، حقته-
مي دونم عزيزم، مرسي كه درك ميكني خداحافظ-
خاك برسرت-
.....
خدايا، بارالهي،پروردگارا مرا درياب
خسته ام
اشكهايم را بپذير و لطفت را از من دريغ نكن
آمين
.....
خيابانهاي دود زده و صداي ممتد تمدن و من هم گم شده در اين هياهو به سوي اجتماع مي رانم
تو اي پري كجايي كه رخ نمي نمايي
.....
گاهي دامنه تغييرات و سرعت آنها آنقدر زياد است كه احساس مي كنم از توان خارج شده، از اول شهريور تا اول مهر امسال آنقدر ماجرا روي هم تلنبار شده كه به مانند آواري سايه اش را روي ذهنم احساس مي كنم. طلاق،سيلي،مهاجرت دوباره به شهر قديمي، خانه اي نو، كار نو و مني كهنه، آنقدر كهنه كه شايد به درد موزه بخورد و يا شايد پيرمرد خنزر پنزري كه اين عتيقه را دوست داشته باشد
بيا
......
زني تنها در اين اجتماع مردانه كه مصمم است تا بايستد و نيفتد، مي خواهد باشد و بماند، نخواست تا در كنج خانه پدري براي نداشته هايش بگريد و منتظر خواستگاري نو باشد.نخواست تا با نداشتن فرزند، موقعيت خود را براي شروعي مجدد مهيا كند. نخواست تا دستش را جلوي غير از خدا دراز كند. نخواست كه تنش را ارزاني رسوم اجتماعي كند و خيلي نخواستن هاي ديگر
يا بقول دوستي قديمي زني عاصي و تحت فشار و در حال جنگ.زني كه اگر مي پرسد چرا، يعني عصيان كرده
اگر اين دوست مانند من مي ديد كه
بگذريم
......
آدميزاد خود نگر است. به قول استاد
هر كسي از ظن خود شد يار من
وز درون من نجست اسرار من
.......
به وضعيتت عادت كردي-
آره-
هوم،خوشحال هستي-
آره-
هههههههوم-
.......
راستي چرا گذاشت پسرش پيش تو باشه-
چون از نتيجش راضيه-
خدايا شكرت
.......
من زني نسيتم از جنس زمان
من انسانيم از جنس زن
قل اعوذ بالرب الناس
......
ميشه يه سئوالي بپرسم-
جانم-
ببينم ... خرجي ميده
نه
چرا،اونكه وضعش خيلي خوبه من مغازش رو ديدم
من خودم نخواستم
از بس احمقي
مرسي
......
دلم براي جاده كويري و سكوتش تنگ شده
اين خيابانها سرعتت را مي گيرند
گوشت را آزار مي دهند
بايد رفت
......
اتاق رييس بزرگ با ديواري از چوب و محيطي گرم
دخترم،تو ازاين به به بعد براي هر مردي يك زن آماده اي، اينو بدون كه ايراد از تو نيست اجتماع ما بيماره
چشم
تو توي هپروت خودتي نمي فهمي آدماي دور و ور باهات چكار مي كنن
درسته
ميدوني ... چقدر پشت سرت زده تا
باورم نميشه من هميشه فكر مي كردم اگر هر كي بد باشه اون بد نيست
......
الو-
جانم-
سلام زنگ زدم ببينم حالت بهتره-
آره عزيزم يه خروار استفراغ كردم الان خيلي بهترم-
هنوزم مي گم بايد بري دكتر--
نه سر دلم سنگين شده بود-
استفراغ خيلي خوبه هرچي تو معدست رو تخليه مي كنه-
آره و هرچي تو ذهنه-
چي؟ يواش گفتي نشنيدم-
هيچي-
خوب پس برو استراحت كن-
مرسي
دوستت دارم
.....