اوج

گفت بيا
گفتم نمي توانم
و ناگاه در سرم آوايي پيچيد

من بنده آن دمم كه ساقي گويد
يك جام دگر بگير و من نتوانم

و در آغوشش خوابيدم

من

فكر كردن را به شيوه خودم مي خواهم شيوه ام را نمي پسنديد باشد با شما فكر نمي كنم ولي به شما فكر خواهم كرد مطمئن باشيد

انديشه آزاد

گاه نوشتن هيچگاه كاغذ و قلم در كنارم نيست
گاه نماز خواندن هيچگاه سجاده در كنارم نيست
گاه عشق ورزي هيچگاه تو در كنارم نيستي
پس در ژرفاي انديشه ام
مينويسم , نماز مي گزارم, عشق ميورزم