سایه
باز دخترک گریه می کرد آخه دوباره دوستشو گم کرده بود ، تنها دوستشو. دوستش مثل خودش ناز بود با موهای فرفری بلند و بدن استخوانی هر روز سر ظهر که آفتاب میومد وسط اسمون دوستش می رفت و قایم میشد و دخترک گریه می کرد
چقدر تنهایی سخته دوست نه؟
چقدر تنهایی سخته دوست نه؟