راه كمال


من
از تو به خود
از خود به خدا
از خدا به تو
رسيده ام

نحسي سيزده

در اتاقم تنها نشسته ام و خيره به صفحه مقابل و بازي اين نادران روزگار
سيزده نفر خلوتم را پر كرده اند
چه خلوت پر ازدحامي
آيا واقعا سيزده عدد نحسيست
مي گشايم اين خلوت دل را
بوي باروت مي آيد
بوي جنگ
رهبر حزب الله لبنان اسرائيل را تهديد به جنگ کرد
نه اين جنگ، جنگيست رواني
در يك طرف پسركيست بازيگوش كه تمرين بزرگ شدن مي كند
و در طرف ديگر ناشناسيست كه تنها نشانش غلط هاي املايي بي شمار است
آنقدر غلط املايي دارد كه ديگر ناشناس نيست
كودك ناسزايش را نصيب من كرده و غريب آشنا عنان از كف ربوده و به رسم دوستي مشتي حواله دهان كودك مي كند
دوستان آيا براستي جنگ بر سر من است
من از جنگ متنفرم
از بوي خون مشمئز مي شوم
من بازيهاي اجتماع را بلد نيستم
سالها تلاش كردم كه جوري بنوسم و رفتار كنم كه مجالي نباشد براي اين حرف ها
بگذريم
شايد بهتر باشذ كه ازين منزل نيز بروم و باز هم گم شوم و ناپديد
كجا بروم كه اينجا زيباترين جا براي تنهاييست

فردا روز مادر است و من تنهاترين و دلتنگ ترين مادر دنيا
كاش فردا روز پدر بود

نادران روزگار

شبي در اوايل پاييز سالهاي دور، به واسطه نازنين دوستي، منزل معشوق دوران نوجواني آن دوست مهمان بودم
انسانهايي به غايت متجدد و به قول معروف روشنفكر
مشروب و سيگار و ساز و كتابهاي كاستاندا و هسه و يونگ
از آن دسته انسانهايي كه خود را جز اقليت سوخته كشورشان مي دانند و از فرط نوستالژي صادق هدايت و شاملو و بهرام صادقي رو به سوي حشيش و همجنس بازي و خودكشي آورده اند همانها كه تجسم پيرمرد خنزرپنزري و زن لكاته هستند و هيچكدامشان تا به حال كنار نهري با يك شاخه گل نيلوفر خم نشده اند و وسعت فكرشان به اندازه سوراخ بالاي رف پشت تنگ شراب است و داستان زندگيشان نقشي ساده روي قلمدان نقره
بگذريم
از هر دري صحبت شد-البته با خود سانسوري شديد كه مبادا حرف معمولي بزنيم، هرچه نامفهوم تر بهتر- و در نهايت مانند بيشتر اوقات بحث در داغترين لحظات به سمت نوع زندگي من كشيده شد
همان نوع زندگي كه مثل فيلمهاي اكشن و نيمه سكسي هاليوودي در انسانها ايجاد نوعي شيفتگي همراه با شرم مي كند
با نوعي حسرت و وحشت در موردش صحبت مي كنند
و من در سكوت، اين تفاسير متعدد را در مورد كتاب وجودم مي شنيدم و مانند بيشتر اوقات اينچنيني در سرم موسيقي در جريان بود
به سراغ من اگر مي آييد نرم و آهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهايي من

او فوق العاده است، كتاب مي نويسد، شعر مي گويد، مستقل و تابو شكن است ،زني جسور با شهامت، مهربان،اصلا قابل گفتن نيست او يك قديسه به تمام معناست، موجودي آسماني است


من يك انتشارات دارم، خوشحال مي شوم اگر كتابتان را چاپ كنم


چشم غره خانم ، نطق آقاي ناشر را كور مي كند
موسيقي را بايد براي چند لحظه قطع كرد و گفت: من براي خودم مي نويسم قصد نشر چيزي را ندارم
زن آرام مي گيرد
و موسيقي دوباره شروع مي شود
پشت هيچستان جاييست


اين زندگي خارج از عرف است، دهن كجي به همه ارزشهاي اجتماعيست. زني 30 ساله، جوان و خوش برورو چرا بايد جدا شود! تنها دليلش مي تواند اين باشد كه مي خواهد آزادانه بچرخد و هر روز از شاخه اي به شاخه اي بپرد يك بيوه آماده، قصد جسارت ندارم اين نوع زندگي را فاحشه ها هم مي كنند


زن به سمت دستشويي مي رود


من روزهاي زوج دفترم هستم، خوشحال مي شوم كه بتوانم از نزديكتر با شما آشنا شوم


موسيقي قطع مي شود


ممنون از لطفتون، من روزهاي زوج در خانه با پسرم ساز تمرين مي كنيم وقتي براي بيرون امدن از منزل نداريم


زن بر مي گردد


امشب چقدر زيبا شدي همسر نازنينم خوش به حال من كه زني مثل تو دارم يك بوس كوچولو به من بده


موسيقي آغاز مي شود
اين بار من يکبارگي در عاشقي پيچيده‌ام

اين بار من يکبارگي از عافيت ببريده‌ام

دل را زخود برکنده‌ام، با چيز ديگر زنده‌ام

عقل و دل و انديشه را از بيخ و بن سوزيده‌ام
بحث بالا مي گيرد
طرفداران قداست و وقاحت با هم مي جنگند
و من به خودم مي گويم آيا همه آنها كه طرفدار قداستند، طرفدار تيم آبيند و يا بر عكس
فوتبال بحث عوام است، روشنفكران از من به جاي توپ استفاده مي كنند
و من چه آرامم
بلند مي شوم و آماده براي رفتن


شما چقدر كم صحبت كرديد امشب


شب خوبي بود ممنونم، دوستان نازنين اگر وقتي را كه صرف شناخت من كرديد به خودتان مي پرداختيد به فرمايش حضرت علي به خداشناسي رسيده بوديد


شب خوش