مثله

با چشمهايم در چشمهايت زل زدم و با زبان تلخ گفتم برو
تيغ را به دست ميگيرم زبان از كام بيرون مي كشم و فواره خون
ميل را داغ ميكنم چشمها را مي بندم و تاول
و تنهايي
صدايي ميشنوم
من امدم عزيز دل امدم كه ببخشمت امدم كه بگويم دوستت دارم

من درد تورا زدست اسان ندهم
دل برنكنم زدوست تا جان ندهم

از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به صد هزار درمان ندهم

(1) خلوتم را پر کن

... Blogger SaaaMaaan Pasha

طروات نسیم عشق همیشه در قلبت جاری

Wednesday, August 06, 2008 1:49:00 AM 


Post a Comment   <<دنیای من