سرود عشق

اي انسانها انسانها انسانها
اي انسانهاي تيره و كدر
اي چرخ دنده هاي ماشين روزمرگي
اي مادران سترون
اي پدران مرده
اي لجن كشان دريا
اي شكافندگان آسمانها
اي جنگل سوزان
اي غريب ماندگان سعادت
نسيان عشق نسيان درد
اي راميان عشق و تفكر
دگر انديشي جرم است دگر خواهي جرم است
ببينيد بشنويد لمس كنيد
من , من ساده,من آرام
من عاشق شده ام
خنجرها آخته كنيد
سنگها آماده كنيد
من عاشق شده ام
بكشيد
بسوزانيد
تازيانه زنيد
كوس رسوايي من به عالم بزنيد
من عاشق شده ام
داغ آماده كنيد
زنجيرم كنيد
سر بتراشيد
ميل به چشمانم بكشيد
من عاشق شده ام
هيمه آماده شده
ابراهيم
سياوش
آتشم بال و پر مي دهد
پرواز مي كنم
خود را بزنيد
من عاشق شده ام
ببنديد
سنگ زنيد
مسيح
دست بيگناهي درآستين نمي بينم
دستها ببريد
من عاشق شده ام
نفي بلد
تبعيد
گرسنگي
بي آبي
عطش
خاتم
موريانه ها
مي ماند آنچه بايد
ايمان بياوريد
من عاشق شده ام
رهايم كنيد
از شمايان خسته ام
تنهاييم را مي طلبم
رهايم كنيد
آوار كلماتتان گوش را مي خراشد
رهايم كنيد
مي روم
از ميان آدميان مي روم
ميروم
لب رودي
سر كوهي
مجنون
شعر مي گويم
شعر عشق
غزل عاشقي
من عاشق شده ام