ضيافت

افتخار رقص به من مي دهيد بانو
و من صدايت را شنيدم آغازين بار
آشنا بود نگاهت
در آغوشت گرم شدم بسان هرم آفتاب ظهر تابستان
در زلالي نگاهت غوطه خوردم
نيلوفر وار مي تابيديم
و نواي خوش موسيقي
خلسه شيرين دستانت حضور سايه ها را پاك مي كرد
رفتيم بي بدرود
بستري زير آسمان پر ستاره
ناله هاي نياز
و نسيم نرم حضور خداوندگار
ضيافتي به شكوه خلقت