ديوار
از بالاي ديوار گاهي سرك مي كشم
شايد بگذري
شايد نظري به آسمان كني
شايد نگاهت به نگاهم بيفتد
شايد لبخندي زني
شايد دستي برايم تكان دهي
شايد بوسه اي برايم فرستي
شايد زير لب بگويي دوستت دارم
واي
شايد عاشقم شوي
شايد دلت برايم بتپد
شايد دلتنگم شوي
شايد بي من نتواني زندگي كني
شايد برايم نامه اي فرستي
شايد بنويسي عزيزم عشقم تو را مي خواهم
شايد برايم شعري بگويي
شايد به يادم اشكي فشاني
شايد پاي ديوار كلبه اي بسازي
كلبه اي با پنجره هايي چوبي و باغچه اي پر از اطلسي
شايد شبها بر بسترت يادم كني
شايد روياي هماغوشيم بي تابت كند
شايد بگويي بيا بيا باهم باشيم
و من به تو خواهم گفت كه اين ديوار امتدادي دارد به وسعت دنيا بي هيچ دري
بگويم چهل گيسم اسير غول تك چشم
بگويم مرا توان عبور از ديوار نيست
شايد دستت را دراز كني
و من به اميد دستانت از ديوار به پايين بپرم
شايد نتواني مرا بگيري
شايد به زمين بيفتم
شايد در اغوشت بميرم
شايد از ماتمم بميري
آه عشقم مرگت را نمي خواهم
به بالاي ديوار نگاه نكن
بگذر و برو
شايد بگذري
شايد نظري به آسمان كني
شايد نگاهت به نگاهم بيفتد
شايد لبخندي زني
شايد دستي برايم تكان دهي
شايد بوسه اي برايم فرستي
شايد زير لب بگويي دوستت دارم
واي
شايد عاشقم شوي
شايد دلت برايم بتپد
شايد دلتنگم شوي
شايد بي من نتواني زندگي كني
شايد برايم نامه اي فرستي
شايد بنويسي عزيزم عشقم تو را مي خواهم
شايد برايم شعري بگويي
شايد به يادم اشكي فشاني
شايد پاي ديوار كلبه اي بسازي
كلبه اي با پنجره هايي چوبي و باغچه اي پر از اطلسي
شايد شبها بر بسترت يادم كني
شايد روياي هماغوشيم بي تابت كند
شايد بگويي بيا بيا باهم باشيم
و من به تو خواهم گفت كه اين ديوار امتدادي دارد به وسعت دنيا بي هيچ دري
بگويم چهل گيسم اسير غول تك چشم
بگويم مرا توان عبور از ديوار نيست
شايد دستت را دراز كني
و من به اميد دستانت از ديوار به پايين بپرم
شايد نتواني مرا بگيري
شايد به زمين بيفتم
شايد در اغوشت بميرم
شايد از ماتمم بميري
آه عشقم مرگت را نمي خواهم
به بالاي ديوار نگاه نكن
بگذر و برو
(5) خلوتم را پر کن
بر بلنداي ديوار مستحكم عاشقي
بر بلنداي عشق بيكران خدايان
بر قله سفيد دوستي و محبت
هر دو نشسته ايم
نه گذري خواهد بود
نه ملالي
كه دوستي مرغان عاشق را انتهايي نيست
بر بالهاي پر شتابت بوسه ميزنم
بر قامت استوارت افتخار ميكنم
بر عشقت پا ميفشارم
و تنگ درخت دوستي را در آغوش ميگيرم
"اي دوست قبولم كن و جانم بستان"
همين...
Monday, July 25, 2005 5:42:00 PM
!اسیر غول شب نشو
Tuesday, July 26, 2005 8:45:00 AM
سلام.دیگه فهمیدی چطوری بنویسی که دست و دل را با هم بلرزونی...شاید این هم خاطره ی لگد شده ی همون( شاید)هاته.با نگاهی به همون رنگ پریدگی سرنوشت بی پدر و مادری که با ظهور و سقوط ستاره ی هالی یکی به خودم میزنه و یکی به این مخزن الاحزان.پس حالا خوب گوش کن ببین منم بلدم به چشمات نگاه نکنم و دروغکی بگم:شاید یه روز همه چیز تموم بشه همون روزی را می گم که دیگه فقط وقتی توی عادتی مال من نیستی صورتت هم دیگه جوش نمیزنه شکمت هم دیگه درد نمیکمه عصبانی هم نمیشی .... فقط میخندی و میخندی و میخندی
Sunday, July 31, 2005 3:22:00 AM
از بالاي ديوار، گاهي سرك مي كشم
شايد تو بگذري
دستي برايم تكان دهي
و زير لب زمزمه كني دوستت دارم
خيلي زيبا بود سالومه گلم
راستي من هر چه سعي كردم نتونستم واسه برديا كامنت بزارم.ببوسش
Sunday, July 31, 2005 9:11:00 AM
tiffany and co
cheap nfl jersey
michael kors canada
tiffany outlet
moncler outlet
bottega veneta outlet
hollister clothing
ray-ban sunglasses
nba jerseys
ralph lauren outlet
uggs outlet
ugg boots
chanel handbags outlet
uggs outlet
fitflops outlet sale
north face outlet
nike free 5
mac cosmetics
hollister canada
wedding dresses uk
Thursday, December 03, 2015 11:51:00 AM
Post a Comment <<دنیای من