كولي

من كوليم
آفتاب سوخته اي بياباني
آنروز كه بي توشه از سرزمين هاي كودكي بريدم
زمين برايم بزرگ بود
مادرم اشك ريخت
پدرم پشت كرد
كتابهايم را فروختند
آسمان دوستم وزمين همبسترم شد
امروز كه بي توشه به سرزمين هاي كودكي بازگشتم
زمين برايم كوچك است
مادرم اشك ريخت
پدرم پشت كرد
كتابي نداشتم
دوستم را مي خواهم همبسترم را مي جويم
من كوليم
...آفتاب سوخته اي بياباني

(0) خلوتم را پر کن


Post a Comment   <<دنیای من