گذر
خفته بودم كه آمدي
در روياهايم روان بودي و جاري
سايه ات بر قلبم بوسه اي زد شيرين
خفته بودم كه رفتي
سحرگاهان بسترم بوي عشق مي داد
در روياهايم روان بودي و جاري
سايه ات بر قلبم بوسه اي زد شيرين
خفته بودم كه رفتي
سحرگاهان بسترم بوي عشق مي داد
(2) خلوتم را پر کن
salam...ham shere zibzei bood va ham webloge zibaei darin...payande bashid
Wednesday, March 16, 2005 3:30:00 PM
سحرگاهان که رسیدم هنوز بسترت بوی عشق می داد،کفایتت می کرد،باز گشتم و نجوای معکوسی از نوع ندامت گریبان گیر.یاد حرف حبیب افتادم...همه عمر دیر رسیدیم
Thursday, March 17, 2005 12:44:00 PM
Post a Comment <<دنیای من