دلتنگي

و آيا مي رسد آنروزكه دلتنگي را نيازماييم
در زير ديوارهاي بلند غربت
نشسته ايم به كفر ابليس
سكوت
روزگاري با نگاه سخن مي گفتيم
بيناييمان را گرفتند
دمادمي با بوسه اي
لبها را دوختند
و اكنون با نفسي
آه
نفس را مي توانند بگيرند
جان شيرينم
بگذار بگيرند
پرواز
و از بيكرانگي آسمانها نظاره شان ميكنيم
بهشتيان
بگو بگو دوستشان داري
مي گويم مي گويم دوستشان دارم
دروازه هاي باغ مينو بر رويمان گشاده است
اندكي صبر

(0) خلوتم را پر کن


Post a Comment   <<دنیای من