...
گاه گره هاي كوري در كلاف پيچ در پيچ لحظه ها نمود مي يابد كه به هيچ عنوان گشودني به نظر نمي رسد. زمان، زمان عمل است و هيچ كاري از دست بر نمي آيد . دوستي بيمار و رنجور وتنها، سردرگم در اندوه و فسردگي به مانند غريقي در مرداب دست و پا مي زند و به هيچ دستي جواب نمي دهد. باري گويي از اين مرگ تدريجي همراه با درد، لذتي ماليخوليايي مي برد.تنهايي را به توحش رسانده و خود نيز نمي داند به دنبال چه مي گردد و من، مني كه جان را كم لياقت تر مي دانم تا دوستي در اين منجلاب نظاره گرم و جان را نيز خرج كرده ام و شبي تا دمدمه هاي سحر مجبور به تنفس هوايي مصنوعي در بيمارستاني نمور گريستم
دوست من! اي همراه نادان! كاش مي دانستي كه اين خوره روحت را آرام آرام مي خورد و پيش مي رود و آنگاه است كه هيچ چيز ديگرنمي تواند كمكي باشد
خدايا قدرتي بده تا بلكه بتوانم بپذيرم كه كمك نكنم
دوست من! اي همراه نادان! كاش مي دانستي كه اين خوره روحت را آرام آرام مي خورد و پيش مي رود و آنگاه است كه هيچ چيز ديگرنمي تواند كمكي باشد
خدايا قدرتي بده تا بلكه بتوانم بپذيرم كه كمك نكنم
(7) خلوتم را پر کن
شاید هم او ما را در عذاب درگیری با این و آن می بیند
Tuesday, November 22, 2005 3:35:00 PM
باغبان گر پنج روزي صحبت گل بايدش
بر جفاي خار هجران صبر بلبل بايدش
اي دل اندر بند زلفش از پريشاني منال
مرغ زيرك چون به دام افتد تحمل بايدش
...
عزيز دوست
خداوند ما را مملو از لحظات ناب تجربه آفريده است كه رهايي تو را ارمغان ميدهد
باشد كه سبكبال در آغوش گرم پروردگار بياسايي
همين ...
Tuesday, November 22, 2005 10:20:00 PM
...کاش
Wednesday, November 23, 2005 11:16:00 AM
دلم گرفت
Wednesday, November 23, 2005 7:42:00 PM
نمیدانم آرزوی تو چه سببی دارد. ولی من دوست دارم یاد بگیرم نحوهی کمککردن صحیح را تا باری از دوش دوست بردارم.
Wednesday, November 23, 2005 11:45:00 PM
بعد از مدت ها سلام/من با يک کار جديد به روز شدم و اصلن نمي دانم چرا
Thursday, November 24, 2005 10:08:00 AM
ba man boodi?! ;) :))
n i m a
Wednesday, December 21, 2005 3:32:00 PM
Post a Comment <<دنیای من