ذهن آشفته
سرگردان و خسته از خيابان هاي دود زده مي گذرم، هياهو، همهمه، فضا از صدا اشباع است و من كر شده ام
هجوم رنگ ها و چهره ها چشمانم را ناسور كرده و هرم گرماست كه از صافي پارچه هاي الوان مي گذرد تا به پوست خشك اين تن برسد ودر ميانه اين ميدان فقط ذهنست كه همچنان مي رقصد و مي چرخد ، آزاد و رها، ليك سبكبال نيست
گيج است و مات است و منگ
دلم براي رفتن و نبودن تنگ شده
آه ذهن آشفته من آرام بگير
از صورتك قدرت و شهامت و منطق خسته ام از ديده شدن رنجورم و بيزار از اين بازار مكاره و زنان هرجايي ومردان نامرد، خسته از لجنزار تمدن و دلزده از اين همه مكالمه
دلم مي خواست جايي بودم كه آب بود و علف بود، جايي كه آسمانش را به پرندگان فلزي نفروخته بودند، جايي كه آهوان مولانا مي خواندند و پرندگان فال حافظ مي گرفتند، گاوها فلسفه را مي فهميدند و ماهي ها عاشق بودند
روزي مي رسد كه بروم، مي دانم كه مي رسد،روزي مثل همه روزها، شهر مي ماند و من مي روم
هجوم رنگ ها و چهره ها چشمانم را ناسور كرده و هرم گرماست كه از صافي پارچه هاي الوان مي گذرد تا به پوست خشك اين تن برسد ودر ميانه اين ميدان فقط ذهنست كه همچنان مي رقصد و مي چرخد ، آزاد و رها، ليك سبكبال نيست
گيج است و مات است و منگ
دلم براي رفتن و نبودن تنگ شده
آه ذهن آشفته من آرام بگير
از صورتك قدرت و شهامت و منطق خسته ام از ديده شدن رنجورم و بيزار از اين بازار مكاره و زنان هرجايي ومردان نامرد، خسته از لجنزار تمدن و دلزده از اين همه مكالمه
دلم مي خواست جايي بودم كه آب بود و علف بود، جايي كه آسمانش را به پرندگان فلزي نفروخته بودند، جايي كه آهوان مولانا مي خواندند و پرندگان فال حافظ مي گرفتند، گاوها فلسفه را مي فهميدند و ماهي ها عاشق بودند
روزي مي رسد كه بروم، مي دانم كه مي رسد،روزي مثل همه روزها، شهر مي ماند و من مي روم
(23) خلوتم را پر کن
اگه همچین جایی پیدا شد به منم خبر بده .خسته و رنجورم ازز این همه بی مهری شاید نامردی.
Sunday, August 27, 2006 10:54:00 AM
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است؟
Sunday, August 27, 2006 12:20:00 PM
شايد كه تو بماني
و شهر دور شود
...
روزي خواهد آمد
كه در اين هياهوي پر دود
پرنده اي بيايد و تو را به پرواز در آرد
تا از بلنداي معرفت
ترجمه كني
پاكي ، صداقت و محبت را
...
Just this!
Sunday, August 27, 2006 1:27:00 PM
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی پهن دشت بی خداوندی
که با هر جنش نبضم هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند...
Sunday, August 27, 2006 2:18:00 PM
کاش شاخه رزی در بساطم بود تا به این ذهن آشفته سبکبالی دهم آنگونه که از بلندای معرفت و از روزنه انصاف هم میتوانست عبور کند.چشمها را باید شست
Sunday, August 27, 2006 8:19:00 PM
سلام / مطلب خوبی بود/ برای تن دادن به جهان مکالمات هرزه و جهان زنان هرجایی ذهن آشفته ی ما جایی دور دنیای ایده آل خودش رو ترسیم می کنه/ من این طور فکر می کنم
Monday, August 28, 2006 7:15:00 PM
آروز! ولی مگر میشود؟ که آدمیان دو پا جهان را چنان ویرانه و آلوده کردهاند، که جای امنی برای زیستن در امن، نماندهاست
Monday, August 28, 2006 8:58:00 PM
salam saloome
dige be sheram sar nemizani?
Tuesday, August 29, 2006 11:33:00 PM
جايي كه آسمانش را به پرندگان فلزي نفروخته بودند، جايي كه آهوان مولانا مي خواندند و پرندگان فال حافظ مي گرفتند، گاوها فلسفه را مي فهميدند و ماهي ها عاشق بودند
Thursday, August 31, 2006 2:05:00 PM
سلام.حالا که از هفت خوان رد شدم تا برای اولین بار کامنت بزارم باید بگم یه لیوان بزرگ شربت لیمو درست کن و بشین پای پنجره و گوش کن، ببین... از اون دورا بوی نون تازه میاد و صدای دهل حجله ی عروس ... هنوز زندگی هست
Tuesday, September 05, 2006 1:14:00 AM
چه قدر تفاوت.../دیالوگ به روز شد
Saturday, September 09, 2006 12:46:00 PM
و باز شاید آن جا ...همهمه ای دل ت را بگیراند و ببرد تا جایی که تنها تویی و نه همهمه ی بلبلان و فهم مولانا و ....
Tuesday, September 12, 2006 12:50:00 PM
با رفتنت شهر خالی خواهد
باور کن
Tuesday, September 12, 2006 5:29:00 PM
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمی شود
Tuesday, September 12, 2006 6:12:00 PM
نه تومي ماني
نه اندوه
ونه هيچ يك ازمردم اين آبادي
به حباب نگران لب يك رود قسم
وبه كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچناني كه فقط خاطره اي
خواهد ماند
Thursday, September 14, 2006 10:06:00 AM
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ويرانه خويش
بخدا می برم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه خويش
می برم، تا كه در آن نقطه دور
شستشويش دهم از رنگ گناه
شستشويش دهم از لكه عشق
زينهمه خواهش بيجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو، ای جلوه اميد محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از اين پس نكند ياد وصال
ناله می لرزد، می رقصد اشك
آه، بگذار كه بگريزم من
از تو، ای چشمه جوشان گناه
شايد آن به كه بپرهيزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چيد
شعله آه شدم، صد افسوس
كه لبم باز بر آن لب نرسيد
عاقبت بند سفر پايم بست
می روم، خنده بلب، خونين دل
می روم، از دل من دست بدار
ای اميد عبث بی حاصل
Thursday, September 14, 2006 10:08:00 AM
پیدات نیست خیل وقته
Friday, September 15, 2006 8:35:00 PM
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمین هایی که دیدارش
دواند در رگم خون نشیط زنده بیدار
Sunday, September 24, 2006 11:25:00 AM
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمین هایی که دیدارش
به سان شعله آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده بیدار
Sunday, September 24, 2006 11:26:00 AM
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمین هایی که دیدارش
به سان شعله آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده بیدار
Sunday, September 24, 2006 11:26:00 AM
ساده بگویم
دلم میخواهد دهاتی باشد
......................
Sunday, September 24, 2006 2:05:00 PM
cheap ugg boots
valentino outlet
snapbacks wholesale
michael kors online outlet
louis vuitton outlet online
lululemon pants
air force 1 shoes
toms outlet store
chanel handbags outlet
adidas outlet
chicago blackhawks
ugg outlet online
louis vuitton bags
babyliss flat iron
rolex watches
rolex watches outlet
canada goose jackets
michael kors handbags sale
ferragamo outlet
1203minko
Thursday, December 03, 2015 11:12:00 AM
cheap ugg boots
valentino outlet
snapbacks wholesale
michael kors online outlet
louis vuitton outlet online
lululemon pants
air force 1 shoes
toms outlet store
chanel handbags outlet
adidas outlet
chicago blackhawks
ugg outlet online
louis vuitton bags
babyliss flat iron
rolex watches
rolex watches outlet
canada goose jackets
michael kors handbags sale
ferragamo outlet
1203minko
Thursday, December 03, 2015 11:13:00 AM
Post a Comment <<دنیای من