اشك
باران قطرات اشكت چه عاشقانه آتش خشمم را فرونشاند
در لحظاتي ناب گاه پشت ميز كارم گاه در آغوش كودكم گاه در همهمه خيابان گاه در ميانه گپي دوستانه و گاه و گاه وگاه به ناگاه نوايي تار هاي دلم را مي لرزاند و كلمات با رقصي جادويي به دور آتش دلم مي خرامند و اينچنين است كه
(6) خلوتم را پر کن
اين اشك
خواهد شست كدورت شك و ترديد را
و تو خواهي ديد
راستي ، پاكي و محبت را
همين ...
Saturday, January 21, 2006 9:27:00 PM
و باران هنوز می بارید....
Sunday, January 22, 2006 2:44:00 PM
عاشقانه
خشم
باران
سرما
آتش
غم
...
گرمي اشك
گرمي عاطفه
سردي باران زمستان
زمستان پس پاييز
هوا سرد است
باران مي بارد
باران اشك
...
و چه سرد است مرا
...
و از اين رنجورم
...
Sunday, January 22, 2006 9:23:00 PM
دریغ که باران ش دروغین بود و آتش م در بر گرفت
Monday, January 23, 2006 10:08:00 AM
دلم واسه اینجا تنگ شده بود..
Saturday, January 28, 2006 12:00:00 PM
چه غمكنانه تاخته اي بر اشك مرادم
چه بيرحمانه تازيانه خشمت را بر صورت خيسم مي تازي
اشكم روزي خشم اشتباهت را خواباند
روزي زير تازيانه است خشكيد
Saturday, January 28, 2006 11:29:00 PM
Post a Comment <<دنیای من